Monday, 14 May 2007
یه زمانی پدر و مادرهامون به یه چیزایی عقیده داشتن. مثلا به اینکه یه ناجی یه روزی میاد. عقیده شون خیلی پاک بود. خیلی ساده و بی شیله پیله بود. حتی در مخفی ترین زوایای وجودشون هم اونو به زیر سوال نمی کشیدن. هر وقت اسمشو می شنیدن از جاشون بلند میشدن. اونم دست به سینه. و همیشه هر مشکلی پیش میومد، یه چیزی نذر امام زمونشون می کردن. بعدش یه آدمایی اومدن که ادعا می کردن نه تنها با اون ارتباط دارن، بلکه نماینده خدا هم هستن. زمان گذشت و ما دیدیم که نماینده های خدا اینقدر پست و بدبختن که حتی نمیشه ازشون انتقاد کرد. انتقاد به کنار حتی نمیشه ازشون سوال کرد. حالا ما موندیم با یه عالمه علامت سوال!
احمدی نژاد در یک اظهار نظر عجیب گفته است:
در جبهه استكبار پرونده امام زمان كامل شده است و فقط به دنبال آدرس ميگردند تا بروند كار را تمام كنند، در همين تهران عناصر بيگانهاي هستند كه از عرفا و مومنان خانه و محل ملاقات امام عصر (عج) را سراغ ميگيرندحرفی که وی زده بر خلاف تصور بسیاری از دوستان نه تنها ساده لوحانه نیست بلکه تقویت کننده فلسفه ای ست که ولایت فقیه بر اساس آن شکل گرفته است. این نوع اظهارنظرها گاه وبیگاه از شخصیت های انتصابی حکومت هم به گوش می رسد. یکی پرونده نماینده ها را به نظر حضرت می رساند یکی حضرت را در خواب می بیند و از او دستورالعمل می گیرد. یکی آمریکاییها را متهم می کند که در بدر دنبالش هستند و سراغ آدرسش را می گیرند! و همه اینها بدون حتی اثبات این که بر چه اساسی خود را نماینده ایشان فرض می کنند.
اما درباره امام زمان چند مطلبی ست که هم ارزش نوشتن دارد و هم بحث کردن. اول اینکه شیعیان می باید به جای استناد به روایات و احادیث به تحقیقات تاریخی روی آورند و از منظر تاریخ شناسان وجود امام زنده را اثبات نمایند. احادیث و روایاتی که معلوم نیست کدامشان جعلی وتحریف شده و کدام یک صحیح است نمی تواند جوانی را که در آستانه قرن بیست و یکم با اینترنت و ماهواره سر وکار دارد به وجود یک انسان هزار و دویست ساله قانع نماید و آقایان روحانی خود بهتر می دانند که سخنانشان در این مورد برای نسل جوان بیشتر دافعه دارد تا جاذبه. حالا چراییش خود بحثی ست جدا.
دوم اینکه برای چنین مسئله مهمی که تقریبا در زندگی همه ما ایرانی ها تاثیرات منفی و مثبت گذاشته، برخوردهای احساسی راهگشا نیست. به مجرد اینکه کسی در این مورد انتقاد میکند یا او را متهم می کنند که از دایره دین خارج شده و یا با برخوردهای موعظه گرانه چنان بر او می تازند که هر منتقدی را ترجیحا به سکوت وامی دارد.
سوم اینکه در مسئله امام زمان مسائل مبهم و سوالات بسیاری وجود دارد که هرگز به طور روشن توضیح داده نمی شود. شاید هم علتش این باشد که اصلا جواب روشن و قانع کننده ای برای آن وجود ندارد. مثلا چرا وی به وسیله واسطه ها با مردم ارتباط برقرار می کرده؟ اگر برای جانش خطر داشته، و برای حکومت وقت اینقدر مهم بوده، به راحتی می توانسته اند از طریق واسطه ها او را پیدا کنند. می دانیم که این واسطه ها آدم های مخفی نبوده اند و کاملا آشکار وجوهات راجمع می کرده اند. توضیح داده نشده که این وجوهات مشمول مالیات حکومت وقت هم می شده اند یا نه؟ تاکنون هیچ سند تاریخی موثق و قابل اطمینانی دال بر تولد امام زمان ارائه نشده و هر گونه تشکیک (و نه تکذیب) در این مورد به شدت توسط روحانیون با اتهام کفر وبی دینی برچسب می خورد. روحانیت در مقابل این انتقاد که مسئله امام زمان ممکن است از ادیان دیگر و به عنوان یک نظریه به مذهب شیعه وارد شده و به سرعت به عنوان دستاویزی برای جمع کردن پول وقدرت توسط عده معدودی قرار گرفته باشد، سکوت می کند.
چهارم اینکه مسئله وجود امام زمان بهانه ای شده است برای قدرتمداران تا خود را به عنوان نماینده او به خلق الله غالب کنند و از این راه هم کیسه پول وهم طمع قدرت خود را ارضا نمایند. معلوم نیست چه کسی گفته است که ولی فقیه نماینده امام زمان است اما کاملا معاوم است که مخالفت با چنین عقیده ای یعنی خروج از دایره دین و... باقی قضایا.
نتیجه همه این دانستنی ها، که ظاهرا هم غیر قابل اثبات هستند این شده که در کنار ولی فقیه، در همه شهرهای بزرگ ایران صدها فرقه کوچک و بزرگ ظهور کرده و هزاران پیرو و مرید برای خود دست و پا کرده اند وهر کدام ادعای دیدن آن حضرت یا ارتباط با او را دارند. موضوعی که ظاهرا تا وقتی که خطری برای حکومت ایجاد نکند، در راستای مشغول نگه داشتن مردم از آن استقبال هم می شود