Thursday, 24 May 2007
در جمهوری اسلامی یا به تعبیری برترین و عادل ترین سیستم سیاسی جهان، هنوز درک درستی از چیستی و چگونگی اولویت ها وجود ندارد. هنوز هیچ کس، حتی مردم که به قولی سرور مسئولان ! هستند، نمیدانند که چه چیز مهم و چه چیز بی اهمیت است.
برای خیلی از نسل اولی ها غر زدن ، ایراد گرفتن ودیگران را با انگشت نشان دادن، که اگر او نبود یا این یا آن نمی کرد، اینطور یا آنطور نمی شد، مهمترین کار است! آنها بالاخره باید برای خطای جمعی که بلافاصله بعد از انقلاب با سکوت در برابر بگیر و ببند های حکومت کردند، کسی را به عنوان مقصر اصلی نشان دهند. برای بعضی دیگر از آنها افتخار به انقلاب و نظام وتاکید بر درستی آنچه که کرده اند، اولین اولویت است. بالاخره آنها هم در سایه قدرت به نان و نوایی رسیده اند و باید به طریقی حفظش کنند.
برای بسیاری از نسل دومی ها، افسوس و دریغ از عمر بر باد رفته در کشاکش جنگ، مهم است. لحظه های هراس و ضجه وگلوله. زمانی که حتی داشتن ویدئو و بازی شطرنج جرم بود! برای عده ای دیگر از همین نسل، چیزی به جز بساز و بفروش، بازار و و رانت خواری مهم نیست. بعضی ها از همین گروه سنی هم، چنان در ولایت ذوب شده اند که نگاهشان به زبان آقاست تا بشکنند وبزنند و بسوزند وببرند!
برای نسل سومی ها - سرگشته ترین های ایران معاصر - مهم، همه چیز است و هیچ چیز! زندگی این نسل، تضاد را به معنی واقعی کلمه منعکس می کند. جوانانی که چیزهای زیادی می خواهند اما حاضر نیستند قیمتش را بپردازند. کسانی که هیچ علاقه ای به سیاست وجنگ قدرت ندارند ولی بدون اینکه بخواهند درگیرش شده اند و می شوند. رنگ های شاد می خواهند، می خواهند رقص و پایکوبی و فریادشان از خلوت خانه در گذرد. اسم های هنرپیشگان هالیوود را بهتر از اسامی امامانشان می دانند. زندگی رسمی شان یک دروغ بزرگ و زندگی خصوصی شان یک حیرانی بی انتهاست. انگار دوئیت فلسفی ایران کهن را به هزاره سوم باز می تابند.
این عدم شناخت مسائل مهم و عدم توانایی برای تفکیک آنها از مسائل کمتر مهم یا بی اهمیت، بیش از هر چیز در رفتار مسئولان منعکس می شود. در حالی که مواد مخدر بیداد می کند و میلیونها انسان را به کام خود کشیده است، همه قدرت خود را به پوشاندن موی زنان متمرکز می کنند تا مبادا آقا امام زمان نمایندگی خود را پس بگیرند! در جمهوری اسلامی تریاک از حجاب بی اهمیت تر است! در چشم حکومت یک تریاکی خطرش برای جامعه کمتر از یک زن بی حجاب است. می دانید چرا؟ چون یک معتاد حتی اگر هم معترض باشد، نه جرات و نه توانایی اعتراض دارد ولی یک زن تنها به خاطر این که در کشوری زندگی می کند که حق پوشش را از او گرفته اند، می تواند تبدیل به یک معترض آگاه شود
.
برای خیلی از نسل اولی ها غر زدن ، ایراد گرفتن ودیگران را با انگشت نشان دادن، که اگر او نبود یا این یا آن نمی کرد، اینطور یا آنطور نمی شد، مهمترین کار است! آنها بالاخره باید برای خطای جمعی که بلافاصله بعد از انقلاب با سکوت در برابر بگیر و ببند های حکومت کردند، کسی را به عنوان مقصر اصلی نشان دهند. برای بعضی دیگر از آنها افتخار به انقلاب و نظام وتاکید بر درستی آنچه که کرده اند، اولین اولویت است. بالاخره آنها هم در سایه قدرت به نان و نوایی رسیده اند و باید به طریقی حفظش کنند.
برای بسیاری از نسل دومی ها، افسوس و دریغ از عمر بر باد رفته در کشاکش جنگ، مهم است. لحظه های هراس و ضجه وگلوله. زمانی که حتی داشتن ویدئو و بازی شطرنج جرم بود! برای عده ای دیگر از همین نسل، چیزی به جز بساز و بفروش، بازار و و رانت خواری مهم نیست. بعضی ها از همین گروه سنی هم، چنان در ولایت ذوب شده اند که نگاهشان به زبان آقاست تا بشکنند وبزنند و بسوزند وببرند!
برای نسل سومی ها - سرگشته ترین های ایران معاصر - مهم، همه چیز است و هیچ چیز! زندگی این نسل، تضاد را به معنی واقعی کلمه منعکس می کند. جوانانی که چیزهای زیادی می خواهند اما حاضر نیستند قیمتش را بپردازند. کسانی که هیچ علاقه ای به سیاست وجنگ قدرت ندارند ولی بدون اینکه بخواهند درگیرش شده اند و می شوند. رنگ های شاد می خواهند، می خواهند رقص و پایکوبی و فریادشان از خلوت خانه در گذرد. اسم های هنرپیشگان هالیوود را بهتر از اسامی امامانشان می دانند. زندگی رسمی شان یک دروغ بزرگ و زندگی خصوصی شان یک حیرانی بی انتهاست. انگار دوئیت فلسفی ایران کهن را به هزاره سوم باز می تابند.
این عدم شناخت مسائل مهم و عدم توانایی برای تفکیک آنها از مسائل کمتر مهم یا بی اهمیت، بیش از هر چیز در رفتار مسئولان منعکس می شود. در حالی که مواد مخدر بیداد می کند و میلیونها انسان را به کام خود کشیده است، همه قدرت خود را به پوشاندن موی زنان متمرکز می کنند تا مبادا آقا امام زمان نمایندگی خود را پس بگیرند! در جمهوری اسلامی تریاک از حجاب بی اهمیت تر است! در چشم حکومت یک تریاکی خطرش برای جامعه کمتر از یک زن بی حجاب است. می دانید چرا؟ چون یک معتاد حتی اگر هم معترض باشد، نه جرات و نه توانایی اعتراض دارد ولی یک زن تنها به خاطر این که در کشوری زندگی می کند که حق پوشش را از او گرفته اند، می تواند تبدیل به یک معترض آگاه شود
.